بازدیدها: 8
با توجه به شرایط امروز دفاتر شعر زیر تقدیم می گردد؛
صوفیی در خانقاه از ره رسید***مرکب خود برد و در آخر کشید
آبکش داد و علف از دست خویش***نه چنان صوفی که ما گفتیم پیش
احتیاطش کرد از سهو و خباط***چون قضا آید چه سودست احتیاط
صوفیان تقصیر بودند و فقیر***کاد فقراً ان یکن کفراً یبیر
ای توانگر که تو سیری هین مخند***بر کژی آن فقیر دردمند
از سر تقصیر آن صوفی رمه***خرفروشی در گرفتند آن همه
کز ضرورت هست مرداری مباح***بس فسادی کز ضرورت شد صلاح
هم در آن دم آن خرک بفروختند***لوت آوردند و شمع افروختند
ولوله افتاد اندر خانقه***کامشبان لوت و سماعست و وله
چند ازین صبر و ازین سه روزه چند***چند ازین زنبیل و این دریوزه چند
ما هم از خلقیم و جان داریم ما***دولت امشب میهمان داریم ما
تخم باطل را از آن میکاشتند***کانک آن جان نیست جان پنداشتند
وان مسافر نیز از راه دراز***خسته بود و دید آن اقبال و ناز
صوفیانش یک بیک بنواختند***نرد خدمتهای خوش میباختند
گفت چون میدید میلانش بوی***گر طرب امشب نخواهم کرد کی
لوت خوردند و سماع آغاز کرد***خانقه تا سقف شد پر دود و گرد
دود مطبخ گرد آن پا کوفتن***ز اشتیاق و وجد جان آشوفتن
گاه دستافشان قدم میکوفتند***گه به سجده صفه را میروفتند
دیر یابد صوفی آز از روزگار***زان سبب صوفی بود بسیارخوار
جز مگر آن صوفیی کز نور حق***سیر خورد او فارغست از ننگ دق
از هزاران اندکی زین صوفیند***باقیان در دولت او میزیند
چون سماع آمد ز اول تا کران***مطرب آغازید یک ضرب گران
خر برفت و خر برفت آغاز کرد***زین حرارت جمله را انباز کرد
زین حرارت پایکوبان تا سحر***کفزنان خر رفت و خر رفت ای پسر
از ره تقلید آن صوفی همین***خر برفت آغاز کرد اندر حنین
چون گذشت آن نوش و جوش و آن سماع***روز گشت و جمله گفتند الوداع
خانقه خالی شد و صوفی بماند***گرد از رخت آن مسافر میفشاند
رخت از حجره برون آورد او***تا بخر بر بندد آن همراهجو
تا رسد در همرهان او میشتافت***رفت در آخر خر خود را نیافت
گفت آن خادم به آبش برده است***زانک خر دوش آب کمتر خورده است
خادم آمد گفت صوفی خر کجاست***گفت خادم ریش بین جنگی بخاست
گفت من خر را به تو بسپردهام***من ترا بر خر موکل کردهام
از تو خواهم آنچ من دادم به تو***باز ده آنچ فرستادم به تو
بحث با توجیه کن حجت میار***آنچ من بسپردمت وا پس سپار
گفت پیغمبر که دستت هر چه برد***بایدش در عاقبت وا پس سپرد
ور نهای از سرکشی راضی بدین***نک من و تو خانهٔ قاضی دین
گفت من مغلوب بودم صوفیان***حمله آوردند و بودم بیم جان
تو جگربندی میان گربگان***اندر اندازی و جویی زان نشان
در میان صد گرسنه گردهای***پیش صد سگ گربهٔ پژمردهای
گفت گیرم کز تو ظلما بستدند***قاصد خون من مسکین شدند
تو نیایی و نگویی مر مرا***که خرت را میبرند ای بینوا
تا خر از هر که بود من وا خرم***ورنه توزیعی کنند ایشان زرم
صد تدارک بود چون حاضر بدند***این زمان هر یک به اقلیمی شدند
من که را گیرم که را قاضی برم***این قضا خود از تو آمد بر سرم
چون نیایی و نگویی ای غریب***پیش آمد این چنین ظلمی مهیب
گفت والله آمدم من بارها***تا ترا واقف کنم زین کارها
تو همیگفتی که خر رفت ای پسر***از همه گویندگان با ذوقتر
باز میگشتم که او خود واقفست***زین قضا راضیست مردی عارفست
گفت آن را جمله میگفتند خوش***مر مرا هم ذوق آمد گفتنش
مر مرا تقلیدشان بر باد داد***که دو صد لعنت بر آن تقلید باد
خاصه تقلید چنین بیحاصلان***خشم ابراهیم با بر آفلان
عکس ذوق آن جماعت میزدی***وین دلم زان عکس ذوقی میشدی
عکس چندان باید از یاران خوش***که شوی از بحر بیعکس آبکش
عکس کاول زد تو آن تقلید دان***چون پیاپی شد شود تحقیق آن
تا نشد تحقیق از یاران مبر***از صدف مگسل نگشت آن قطره در
صاف خواهی چشم و عقل و سمع را***بر دران تو پردههای طمع را
زانک آن تقلید صوفی از طمع***عقل او بر بست از نور و لمع
طمع لوت و طمع آن ذوق و سماع***مانع آمد عقل او را ز اطلاع
گر طمع در آینه بر خاستی***در نفاق آن آینه چون ماستی
گر ترازو را طمع بودی به مال***راست کی گفتی ترازو وصف حال
هر نبیی گفت با قوم از صفا***من نخواهم مزد پیغام از شما
من دلیلم حق شما را مشتری***داد حق دلالیم هر دو سری
چیست مزد کار من دیدار یار***گرچه خود بوبکر بخشد چل هزار
چل هزار او نباشد مزد من***کی بود شبه شبه در عدن
یک حکایت گویمت بشنو بهوش***تا بدانی که طمع شد بند گوش
هر که را باشد طمع الکن شود***با طمع کی چشم و دل روشن شود
پیش چشم او خیال جاه و زر***همچنان باشد که موی اندر بصر
جز مگر مستی که از حق پر بود***گرچه بدهی گنجها او حر بود
هر که از دیدار برخوردار شد***این جهان در چشم او مردار شد
لیک آن صوفی ز مستی دور بود***لاجرم در حرص او شبکور بود
صد حکایت بشنود مدهوش حرص*** در نیاید نکتهای در گوش حرص
“مولوی » مثنوی معنوی » دفتر دوم”
روابط عمومی کانون انجمن های کارفرمایی دفاتر پیشخوان خدمات دولت و بخش عمومی